سلام بچه ها! حال شما چطور است؟
فقط چند روز تا تت باقی مانده است. من به زادگاهم برگشته ام. من احتمالاً 7 سال است که این کار را انجام می دهم؟ و هرگز از دردسر من باز نمی ماند (با وجود اینکه همیشه از مدرسه نرفتن لذت می برم).
اگر تا به حال برای تت به خانه رفته اید، می دانید که چقدر کابوس مطلق است که بین حمل دمبل سنگین استودیویی حرفه ای به نام چمدان خود و غارنوردی حرفه ای در صندلی کوچک کوچک خود که توسط یک میلیون نفر دیگر که همین کار را انجام می دهند محاصره شده است، یک کابوس مطلق است. .
بنابراین، برای سرگرم کردن ذهنم، اگر وضعیت من اینگونه است، چه بدتر می تواند برای کشورهای دیگری باشد که تجربه مشابهی دارند، اما بسیار پرجمعیت تر، به ویژه چین. و چه چیزی در ذهن ما می گذرد که دائماً، بدون شکست، این کار را انجام می دهیم؟
بنابراین این پست فقط تحقیق کوچک من در مورد آنچه که در مورد این پدیده می گذرد است.
همانطور که احتمالاً متوجه شده اید، انسان ها همیشه در حال حرکت هستند. خواه سر کار، مدرسه یا - اگر شما هم مثل من هستید - روی کاناپه برای یک اسکرول سه ساعته بلندپروازانه TikTok، حرکت اساساً اولین ماهیت ما است.
اما گاهی اوقات، این موضوع «متحرک» را آنقدر جلو میبریم که احساس میکنیم بشریت به طور جمعی تصمیم گرفته است گروهی را انجام دهد که هیچکس نمیتواند از آن عقب نشینی کند.
سال نو قمری را وارد کنید.
این را تصور کنید: 1.4 میلیارد نفر همه به یکدیگر نگاه می کنند و می گویند: "می دانید چیست؟ من به خانه می روم.» و نه فقط در خانه، بلکه همه تصمیم گرفتند این کار را دقیقاً در همان زمان انجام دهند. بنابراین ناگهان، هر هواپیما، قطار، ماشین و موتورسیکلت اساساً به یک مسابقه رله پر هرج و مرج کشیده می شود. و نتیجه؟ بزرگترین مهاجرت سالانه در تاریخ همیشه .
چین نامی برای آن دارد - chunyun (春运). این یک جنون مسافرتی 40 روزه است که در آن مردم خود را در قطارهایی مانند ساردین فرو میبرند یا در راهبندانهای ترافیکی آنقدر مینشینند که واقعاً میتوانند کد پستی خود را داشته باشند. اما نکته اینجاست - فقط چین نیست. ویتنام تات نگوین داان را در اختیار دارد، کره جنوبی با سئولال به میدان میآید و مالزی نیز از دست نمیدهد.
این فقط سفر نیست. این بیشتر شبیه یک ارکستر فرهنگی است - به جز وقتی که گوش میدهید، فقط صدای ناهنجار مردمی است که در ایستگاههای اتوبوس بر سر یکدیگر فریاد میزنند و سعی میکنند چمدان خود را گم نکنند.
با این حال، باید تعجب کنید: چگونه این جام تبدیل به جام جهانی بازگشت به خانه شد؟ چرا نیمی از جهان زندگی خود را متوقف می کنند تا به قطارهای شلوغ بپیوندند یا در ترافیکی بنشینند که بیشتر از «در حال حرکت» «گیر» است؟
همه چیز ذهنم را به هم می ریزد و من حتی آن کسی نیستم که در یک ترافیک 13 ساعته گرفتار شده ام. با این حال، برای درک واقعی آن، باید عمیقتر کاوش کنیم.
زیرا این فقط مربوط به تدارکات نیست، بلکه مربوط به افراد است. این در مورد این نیاز باستانی و ریشهدار برای بازگشت به مردمی است که واقعاً اهمیت دارند.
مطالب
- اعداد
- چگونه یک میلیارد نفر را جابه جا می کنید؟
- المپیک درد سالانه
- هسته عاطفی
- جزر و مد در حال تغییر
دوستانه برای کسانی که واقعا آمار ACE ندارند (من)
وقتی به مهاجرت دسته جمعی در جریان رویدادهایی مانند چونیون چین یا تات در ویتنام فکر می کنم، واقعاً برایم سوال ایجاد می کند که آیا خواب می بینم یا فقط به شدت خمار هستم. منظورم این است که ما در مورد رفتن به مغازه برای خوردن مقداری شیر یا رانندگی تصادفی در شهر صحبت نمی کنیم. اوه نه، ما در مورد مهاجرت انسانی صحبت می کنیم که به نظر می رسد یک نفر بعد از چند پینت بیش از حد به آن رسیده است.
سه میلیارد سفر.
آیا تا به حال سعی کرده اید در تعطیلات پرواز رزرو کنید؟ مثل وارد شدن به بخت آزمایی جان خردکننده دنیاست، جایی که جایزه بزرگ یک صندلی در پروازی است که با تأخیر، رزرو بیش از حد، یا تغییر مسیر در جایی که حتی از وجودش نمی دانستید، است.
در ویتنام، در طول تات، فرودگاه هایی مانند Tan Son Nhat (HCMC) روزانه 900 پرواز را انجام می دهند. این فقط یک روز پرمشغله در اداره نیست، مثل این است که کل شهر را در یک چمدان بچسبانید و امیدوار باشید که منفجر نشود. با این حال، به نوعی، همه چیز بدون سوختن خود به خود فرودگاه از بین می رود.
حالا تصور کنید که این هرج و مرج را تا 3 میلیارد سفر در 40 روز افزایش دهید. من حتی نمی توانم یک مهمانی شام بدون تبدیل شدن به یک حوضچه استرس برنامه ریزی کنم، بنابراین این واقعیت که هر کسی این کار را انجام دهد واقعاً جادویی است. مثل تماشای دستهای از مردم است که در حال تکدوچرخه زدن با ارههای برقی هستند – و همه آنها در یک زمان این کار را انجام میدهند.
خطوط هوایی با ظرفیت 95٪ -100٪ کار می کنند، و اگر شما یکی از آن خریداران بلیط لحظه آخری هستید، موفق باشید. شما دو گزینه دارید: یا پس انداز زندگی خود را برای یک بلیط تحویل می دهید یا در خانه می مانید، رشته فرنگی فوری می خورید و به این فکر می کنید که چه چیزی در زندگی اشتباه بوده است.
در طول Chunyun، چین بیش از 1000 قطار سریع السیر اضافی را به شبکه ریلی خود اضافه می کند. که، بله، به نظر خیلی زیاد است. اما فقط کافی است که با پیدا کردن قطارهای خود گم شوید، نه به اندازه کافی برای حمل و نقل همه آن افراد.
تصویر تلاش برای پیمایش یکی از این ایستگاه های قطار در طول سال نو قمری. افرادی هستند که کیف میکشند، با بلندگو به سه زبان فریاد میزنند و به طور کلی به نظر میرسند که از سال 1987 بیدار بودهاند.
اما به نوعی، کار می کند. مردم به جایی که میروند میرسند – بیشتر به موقع، اکثراً تکه تکه نشدهاند. مثل این است که بشریت فقط شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید: "آره، این دیوانه است، اما به هر حال به راه خود ادامه دهیم."
مطمئناً این هرج و مرج است، اما به نوعی مسحورکننده است.
من این ابزار Baidu Maps را پیدا کردم که برای ردیابی جریان های سفر در زمان واقعی در طول Chunyun ساخته شده است، و هم زیبا و هم وحشتناک است. شهرهای بزرگی مانند پکن، شانگهای، و گوانگژو به این حبابهای حرکتی درخشان و تپنده تبدیل میشوند، مانند کلونی مورچههای غولپیکری که قرار گرفتن در جایی بسیار مهم است.
وقتی کوچکنمایی میکنید، مانند نگاه کردن به یک گروه غولپیکر و سازمانیافته از انسانها است که هر کدام یک ماموریت دارند: رسیدن به خانه. زمانی برای گشت و گذار نیست، فقط مستقیماً به خانه می رسید.
و این چیزی است که هر بار ذهن من را به خود مشغول می کند. با وجود همه دیوانگی ها - پروازهای از دست رفته، چمدان های پر شده، صف های بی پایان - به نوعی، همه چیز جواب می دهد. مردم به خانه می رسند. نه همیشه صاف، نه همه، اما به اندازه ای که شما را به فکر وادار کند،
"لعنتی چطور این کار را کردند؟"
جابجایی یک میلیارد دانه برنج به اندازه کافی مشکل ساز است، تصور کنید اگر دانه ها هر کدام حدود 60 کیلوگرم وزن داشته باشند، به اضافه حداقل 10 کیلوگرم چمدان.
به طور جدی، حمل و نقل در این روزها یک ورزش تمام عیار است. آرنجهایی دارید که پرواز میکنند، مردم روی همدیگر میکوبند، و گاهبهگاه جهشهای آکروباتیک روی کیسهها فقط برای به دست آوردن جایگاهشان در صف وجود دارد. و وسط این همه؟ من آنجا هستم - چمدان بیچاره، با لگد، کشیده میشوم، و - بدون شوخی - برای ده دقیقه پشت سر گذاشتم. اما مهم نیست که چقدر بد می شود، من همیشه انسان خود را دوباره پیدا می کنم.
و حتی من را در مورد فاجعه بلیط آنلاین شروع نکنید. اگر فکر میکنید ایستگاههای قطار هرجومرج هستند، فقط میلیونها نفر را تصور کنید که به تلفنهایشان خیره شدهاند و ناامیدانه روی برنامههایی مانند 12306.cn کلیک میکنند و همه تلاش میکنند تا همان صندلیهای ارزشمند را بگیرند. این مانند یک بازی دیجیتالی Hunger Games است، اما با Wi-Fi بدتر.
مثل تماشای نسخه سراسری بازیهای گرسنگی است، با این تفاوت که بهجای نوجوانان کماندار، والدین وحشت زدهای هستند که فقط یک بلیط اتاق ایستاده میخواهند در حالی که بچهشان در پسزمینه قتل خونین را فریاد میزند.
هر چند این فقط قطار نیست. فرودگاهها به هرج و مرج ملحق میشوند و 15 تا 20 درصد پروازهای بیشتری را برای کنترل این جنون افزایش میدهند. و حدس بزنید که تمام آن پروازها به کجا می روند؟ شهرهای کوچک و هیچ کجا که مردم تمام سال را به تظاهر به نبودن آنها می گذرانند - تا به حال که همه ناگهان ناامید شده اند تا به آنجا برگردند و کوفته های خانگی بخورند و در عین حال از سؤال در مورد زندگی عاشقانه و درآمد ماهانه خود اجتناب کنند.
در مورد قطارهای پرسرعت؟ چین 40000 کیلومتر از آنها را در اختیار دارد که با سرعت 300 کیلومتر در ساعت حرکت می کند. این سرعت به اندازهای است که گوشهای شما احساس کنند کار خودشان را انجام میدهند، اما ظاهراً برای افرادی که فکر میکنند تاخیر دو دقیقهای آخرالزمان است، آنقدر سریع نیست.
راه آهن پرسرعت زمان سفر را 70 درصد کاهش داده است، اما آیا انسان ها می گویند "متشکرم"؟ نه آنها خیلی مشغول نالهکردن هستند که پشتی صندلیها به اندازه کافی برای چرت مهمشان خم نمیشوند.
نکته اینجاست: فناوری واقعاً تمام تلاش خود را می کند تا این آشفتگی عظیم را به یک آشفتگی کوچکتر تبدیل کند. حتی زمانی که فقط برای بهبود گوشه و کنار است، برای مثال از برنامه های تلفن همراه مانند WeChat و Alipay استفاده کنید.
آنها به مردم اجازه میدهند بلیت بخرند، کدهای QR را اسکن کنند، و حتی با رباتهای خدمات مشتری که به مشکلات شما اهمیتی نمیدهند، بحثهای یکطرفه داشته باشند - همه اینها از روی کاناپههای خودشان. مانند داشتن یک دستیار مسافرتی شخصی است، با این تفاوت که دستیار نامرئی، بی احساس و در رفع مشکلات واقعی شما کاملاً بی فایده است.
ایستگاههای بزرگ اکنون از سیستمهای مدیریت جمعیت مبتنی بر هوش مصنوعی استفاده میکنند، که اساساً فقط رایانهها به انسانها میگویند کجا بایستند تا تصادفاً ترافیک انسانی ایجاد نکنند. این مانند یک بازی واقعاً پیشرفته از صندلی های موسیقی است، اما با موسیقی کمتر و استرس بیشتر. صادقانه بگویم، از زمانی که هری پاتر ولدمورت را با تفکر بسیار سخت در مورد عشق شکست داد، این نزدیکترین چیز به جادو است.
و اسکنر چمدان؟ آنها در حال حاضر خودکار هستند، که بسیار عالی است، زیرا هیچ چیز نمیگوید "من عاشق کارایی هستم" مانند اینکه یک ربات قضاوت کند که آیا چمدان شما پر از لباس است یا کیک ماه قاچاق. آنها حتی پهپادهایی دارند که در اطراف بزرگراه ها پرواز می کنند و ترافیک را زیر نظر دارند. هواپیماهای بدون سرنشین! چیزهایی که قبلاً فکر میکردیم فقط برای آدمها و افرادی است که از ورزشهای شدید فیلم میگیرند، اکنون پلیسهای ترافیک آسمان هستند.
بنابراین، هیچ چیز بدون قیمت نیست، و همچنین ساختن یک سیستم غول پیکر از زیرساخت های حمل و نقل. نه تنها از نظر مالی که ساخته شده است، بلکه از نظر زیست محیطی نیز بسیار واقعی است.
هرج و مرج سفر در سال نو قمری فقط مربوط به تلاش مردم برای بازگشت به خانه نیست. اوه نه، این همچنین در مورد ایجاد آشفتگی برای محیط زیست و کشش زیرساخت مانند یک نوار لاستیکی در آستانه شکستن است.
اول اینکه، وقتی 3 میلیارد نفر تصمیم می گیرند همزمان سفر کنند، به تعداد زیادی قطار، هواپیما و اتومبیل نیاز خواهید داشت. و این چیزها به انرژی نیاز دارند. مقدار زیادی از آن. که به معنی انتشار تن ها کربن است. قطارها کمی بهتر از هواپیما هستند، اما هنوز هم مثل این است که بگوییم: "خب، من برای ناهار سالاد خوردم، پس اگر برای شام یک پیتزا بخورم خوب است." تقاضای انرژی از پشت بام عبور می کند و سیاره باید آن را تحمل کند.
سپس آلودگی هوا وجود دارد. ماشین های بیشتر در جاده ها؟ بررسی کنید. هواپیماهای بیشتر در آسمان؟ بررسی کنید. آیا قطارهای بیشتری در اطراف می چرخند؟ دوبار چک کنید. اساساً، اگر در نزدیکی عملیات هستید، به اندازه کافی دود تنفس می کنید که یک کارخانه صنعتی از آن خارج می شود. تنها چیز خوب این است که آلودگی فقط برای شما نیست. همه طعم آن را می چشند همه با هم رنج می بریم.
در حال حاضر، شهر هوشی مین و هانوی در یک ماراتن وحشتناک با هم رقابت می کنند تا ببینند چه کسی می تواند بدترین کیفیت هوا را داشته باشد، و، هشدار اسپویلر، هر دو برنده هستند. مه دود به قدری بد است که به نظر می رسد کسی از فیلتر سپیا در زندگی واقعی استفاده کرده است.
کارشناسان گازهای گلخانه ای وسایل نقلیه، گرد و غبار ساختمانی و آتش سوزی گاه و بیگاه موتورسیکلت های قدیمی را مقصر می دانند، اما صادقانه بگویم، احساس می شود که خود هوا تصمیم به بازنشستگی گرفته است. مردم با ماسکهایی چنان ضخیم راه میروند که به نظر میرسد برای یک مأموریت ماه آماده میشوند، که با توجه به وضعیت فعلی جو زمین، ممکن است ایده بهتری باشد.
و سپس، چون همه چیز یک کابوس لجستیکی است، آنها چیزهای موقت بیشتری را اضافه می کنند - قطار، اتوبوس، پایانه های اضافی - تا سعی کنند با این آشفتگی مقابله کنند. مثل این است که آنها متوجه شده اند، "اوه، ما اینجا یک مشکل اساسی داریم" و سپس فقط چند چیز دیگر را در ترکیب قرار داده اند تا مطمئن شوند که همه آنها در انبوهی از مسافران غول پیکر فرو نمی ریزند.
بنابراین، بله، این یک سیرک مطلق است، اما به نوعی، همه چیز کار می کند. نوعی نه کاملاً، اما به اندازهای است که شما را متعجب کند که چگونه ما هر سال میتوانیم همه چیز را کاملاً خراب نکنیم. چونیون - این هرج و مرج است، دیوانگی است، و این چیزهایی است که باعث می شود در انتخاب های زندگی خود تجدید نظر کنید، در حالی که در ترافیک 13 ساعته گیر کرده اید.
اما نکته اینجاست: مهم نیست که چقدر فن آوری جذاب باشد، چونیون همچنان به یک فاجعه باشکوه و مضحک تبدیل می شود. بلیطها بیش از حد رزرو میشوند، تاخیرها اتفاق میافتد، و گاهی اوقات یک تصادف عجیب کل سیستم را به قسمتی از "چه چیزی ممکن است اشتباه باشد؟" تبدیل میکند.
تلاش برای هماهنگ کردن chunyun مانند تلاش برای سازماندهی 100 جشنواره موسیقی عظیم در یک زمان است، اما هر شرکت کننده به جای چراغ های چراغ، سه چمدان را می کشد، صحنه ها در جهت مخالف حرکت می کنند و برگزار کنندگان هیچ جا پیدا نمی شوند.
این یک ضرب و شتم خالص است. طاقت فرسا است. و به نوعی، انسان ها هر سال برای آن صف می کشند، مانند پروانه ها در برابر شعله ای بسیار نامناسب.
اگر چونیون آزمون نهایی اراده بشریت برای اتحاد مجدد باشد، در آن صورت یک استاد کلاس در رنج است. این فقط در مورد سفر از نقطه A به نقطه B نیست. بیشتر شبیه نقطه A است که سعی می کند شما را بکشد و نقطه B از دور می خندد. در هر مرحله از سفر به نظر میرسد که زندگی خودش با شما شوخی میکند - فقط خندهدار نیست و نمیتوانید دست از کار بکشید.
و با این حال، میلیون ها نفر هر سال با میل این کار را انجام می دهند. چرا؟ زیرا در پایان همه چیز - یا شاید فقط در انتهای راهرو قطار - چیزی در انتظار آنهاست. چیزی جادویی چیزی که ارزش این همه هرج و مرج را دارد. صفحه اصلی. که بیشتر شبیه جایی است که روتر وای فای خود را نگه میدارید، اما بار احساسی بیشتری دارد.
اما بیایید در مورد هزینه ها صحبت کنیم، زیرا وای . آیا تا به حال فکر کرده اید بلیط هواپیما کریسمس گران است؟ ناز این مانند اولین بلیط گران قیمت کودک در مقایسه با چونیون است. این قیمتها نه تنها بالا میروند، بلکه به شکلی باشکوه بالا میروند، مثل اینکه در حال تلاش برای پیوستن به ایستگاه فضایی بینالمللی هستند. اگر قیمت بلیط ها شخصیتی داشت، احتمالاً یک مونوکل می پوشیدند و شامپاین می خوردند و از روی پایه مالی بلندشان به ما نگاه می کردند.
این نمودار در اینجا - دارای خطوطی روی آن است. خط آبی "قیمت واقعی" و خط قرمز "متوسط قیمت روزانه" است. خسته کننده به نظر می رسد، اینطور نیست؟ اما صبر کنید، زیرا در ماه فوریه، اتفاقی می افتد. خط قرمز ناگهان بالا میآید، مثل اینکه میخواهد به ماه برسد.
چرا؟ سال نو قمری، بدیهی است. همه ناامید هستند که به خانه برسند، و خطوط هوایی با این فکر پاسخ میدهند: «بیایید تا جایی که میتوانیم از آنها هزینه بگیریم. به هر حال آن را پرداخت خواهند کرد.» و کاملاً درست می گویند.
اما این نمودار؟ تمام داستان را بیان نمی کند. مطمئناً، قیمتها را نشان میدهد که بالا و پایین میروند، اما معنی آن قیمتها را نشان نمیدهد. از آنجا که پشت هر سنبله در نمودار فردی است که فکر می کند، اگر به این معنی باشد که بتوانم بلیط تهیه کنم، کلیه ام را می فروشم.
وقتی صندلی ها از بین می روند، مردم فقط تسلیم نمی شوند. آنها سازگار می شوند. آنها بلیط های ایستاده می خرند. بله، این یک چیز است—بلیت فقط ایستاده، اما در قطار یا اتوبوس. شما می توانید سوار شوید، اما به شرطی که رنج بکشید.
و رنج خواهید برد. تصور کنید که در یک واگن قطار عرق کرده با فضای شخصی صفر انباشته شده اید. فضای شخصی در اینجا وجود ندارد - بغل کسی جایگزین آن شده است. جایی برای نشستن نیست، جایی برای تکیه دادن نیست، و گهگاه بویی به مشام میرسد که باعث میشود از خود بپرسید که آیا قطار در حال جابجایی دام است. سعی میکنی آرام باشی، اما قطار میلرزد، تو میلرزی، و تا پایان آن، باورت به انسانیت نیز متزلزل میشود.
سپس تاخیرها وجود دارد. اوه تاخیرها اگر خوش شانس باشید، حمل و نقل انتخابی شما فقط دیر خواهد بود. اگر بدشانس باشید، احساس خواهید کرد که یک دهه در انتظار آن هستید. صدها نفر را تصور کنید که روی یک سکوی یخ زده ایستاده اند و در سکوت انتخاب های زندگی خود را زیر سوال می برند. مثل یک جلسه درمانی است، با این تفاوت که هیچ کس صحبت نمی کند زیرا اراده صحبت کردن را از دست داده است.
برای اکثر مردم، این اختیاری نیست. این یک ماجراجویی سرگرم کننده تعطیلات نیست. این یک راه نجات است برای خانواده های روستایی، اغلب یکی از فصل های سال است که همه دور هم جمع می شوند. والدین، بچهها، پدربزرگها و مادربزرگها - این دیدار مجدد آنهاست.
بنابراین آنها قیمت بلیط ها، ناراحتی ها، تاخیرها را تحمل می کنند تا فرصتی برای بودن با افرادی که دوستشان دارند داشته باشند. اگر این فداکاری نیست، نمی دانم چیست.
مثل مردگان متحرک است، اما به جای مغز، همه دنبال بلیط قطار هستند. چند نوزاد گریان اضافه کنید، نورمن ریدوس را بردارید، و این چونیون است.
دانشمندان حتی این جنون را بررسی کرده اند. ظاهراً سفر در فصل اوج یک «بوفه استرس» است. 3 به رستوران ما خوش آمدید، باری از این ترمینال های شلوغ، تأخیرهای بی پایان، و لذت درست خوابیدن، انباشته بین عموها و مادربزرگ ها را دریافت کنید.
و اگر به اندازه کافی بد به نظر نمی رسد، اختلالات در اوج سفر شما را از نظر احساسی سرخ کرده است. بنابراین اساساً، شما سفر را با استرس شروع میکنید و در پایان، پوستهای از یک شخص هستید.
پس چرا مردم این کار را می کنند؟ چرا با کمال میل خود را به این هرج و مرج می اندازند؟ هر بار که در گوشهای له میشوم به این فکر میکنم و به این فکر میکنم که آیا هرگز پاهایم دوباره کار میکنند یا خیر. و سپس آن را می بینم - لحظه ای که بالاخره یک نفر به خانه می رسد. آغوش، خنده، غذا. انگار هیچ کدام از این رنج ها اتفاق نیفتاده است. برای آن لحظه کوتاه، همه چیز ارزشش را دارد.
تقریباً مثل این است که سفر سال نو قمری یک آزمایش عجیب است تا ببینیم انسان ها چقدر برای عشق تحمل خواهند کرد. و هر سال افراد در این آزمون موفق می شوند. فقط به سختی. اما آنها عبور می کنند. زیرا در پایان همه چیز، خانواده وجود دارد. و این، ظاهراً ارزش همه چیز را دارد - حتی هشت ساعت در زیر بغل کسی ایستادن.
روانشناسی زیربنایی که چرا ما هنوز این کار را انجام می دهیم
پشت هر بلیط قطار و ترافیک یک داستان انسانی است. تحقیقات از این پدیده انسان محور حمایت می کند، به خصوص وقتی صحبت از سفر با انگیزه ارتباط، وظیفه و عشق باشد.
مطالعهای در سال 2013 در مجله بینالمللی جامعهشناسی 4 نشان میدهد که بیش از 300 میلیون کارگر مهاجر در چین سفرهای سختی را برای پیوستن به خانوادههای خود در این دوره جشن انجام میدهند.
با وجود چالشهای لجستیکی و هزینههای فیزیکی، این کارگران با احساس عمیق تعهد فرهنگی و ارتباط عاطفی برانگیخته میشوند. این تحقیق تأکید می کند که چگونه میل انسان برای حفظ پیوندهای خانوادگی غالباً بر ملاحظات عملی برتری دارد و نشان می دهد که سفر صرفاً یک عمل فیزیکی نیست، بلکه یک تلاش عاطفی است که ریشه در تعهدات فرهنگی دارد.
اما به طور خاص چه تعهدات فرهنگی؟
سنت ها و آداب و رسوم فرهنگی یک چیز بزرگ است.
ارزش های کنفوسیوس آنها آن را فرزند پرستی می نامند، که فقط یک روش شیک برای گفتن "اول خانواده، چه به آن علاقه داشته باشی یا نه" است. یانگ و لین در سال 2015 در مجله آسیایی روانشناسی اجتماعی در مورد آن صحبت کردند و ثابت کردند که این فقط ساختگی نیست. این یک چیز است.
اساساً، آیین کنفوسیوس به معنای احترام به والدین و اجدادتان است، زیرا ظاهراً فقط یک پیشنهاد نیست، بلکه اجباری است. بنابراین، شما فقط مادربزرگ را خوشحال نمی کنید. شما یک تعهد اخلاقی را انجام می دهید هر چند فشاری وجود ندارد.
فرزند پرستی - که به نام xiào نیز شناخته می شود، که شبیه عطسه به نظر می رسد - اساساً در مورد احترام به خانواده، به ویژه والدینتان است. این فقط گفتن "متشکرم" یا تماس با آنها هفته ای یک بار نیست. این همه چیز "اولویت آنها را بگذارید" است، حتی اگر به این معنی باشد که سفرهای طولانی و بدبختی را صرف کنید تا در اتاق نشیمن آنها بنشینید و بشنوید که چگونه هنوز به اندازه پسر عموی خود موفق نیستید.
اما این چیزی بیش از این است. آیین کنفوسیوس، که مانند یک کتاب خودیاری واقعاً قدیمی است، اما برای کل جوامع، به هماهنگی اجتماعی نیز میپردازد. این بدان معناست که بدانید در کجای ترتیب نوک زدن خانواده ایستادهاید - مثل مرغ، اما کمتر سرگرم کننده است - و کاری را انجام دهید که برای کل گروه خوب است، حتی اگر برای شما دردسرساز باشد.
بنابراین وقتی مردم برای تعطیلات یا شام خانوادگی در سراسر کشورها سفر میکنند، نه تنها خوب رفتار میکنند، بلکه از قوانینی پیروی میکنند که میگوید: «این کار را انجام دهید، زیرا انتظار میرود، و همچنین به این دلیل که اگر مادرتان برای همیشه شما را گناهکار کند. نکن."
کل این «وظیفه خانواده» آنقدر در فرهنگهای آسیای شرقی و جنوب شرقی ریشه دارد که مردم پول و ساعتهای زیادی را در ترافیک صرف میکنند تا برای سال نو قمری یا تات حاضر شوند. همه چیز در مورد احترام گذاشتن به بزرگان و اجدادتان است، که وقتی به آن فکر می کنید، فقط یک روش بسیار مفصل برای گفتن است: "ما این کار را انجام می دهیم زیرا در غیر این صورت مادربزرگ ما را تعقیب می کرد."
البته هیچ زیارت بزرگی بدون نیروی کهن و توقف ناپذیر که گناه مادری است کامل نمی شود.
مطالعهای در سال 2018 در مجله روانشناسی خانواده - چون ظاهراً مردم به آنجا میروند تا در مورد مادران بیاموزند - نشان داد که احساس گناه مادر در فرهنگهایی که تعهدات خانوادگی اهمیت زیادی دارند، زیاد است. 5 اساساً، در برخی از نقاط جهان، احساس گناه فقط یک احساس نیست. این یک سبک زندگی است
به عنوان مثال، Tết را در نظر بگیرید. آن وقت است که بچهها ناگهان به یاد میآورند که مادرشان وجود دارند و این میل خردکننده را برای تحمل ساعتها آشفتگی در سفر احساس میکنند تا فقط ظاهر شوند.
چرا؟ چون جایگزین توسط روح "چرا به خانه نیامدی؟" تا آخر عمرشان برنامههای نامناسب یا اتوبوسهای شلوغ را فراموش کنید – هیچ چیز ترسناکتر از آه ناامید مادری نیست که تمام روز آشپزی میکرد.
احساس گناه - نه عشق، نه احترام، بلکه احساس گناه خالص و ناقص - یکی از قویترین انگیزههای مردم برای رنج بردن از طریق قطارهای شلوغ و ترافیک است که دوزخ دانته را شبیه آبگرم روزانه میکند. شما می توانید به نظر برسید که انگار از دایره نهم جهنم پس از یک سفر 14 ساعته خارج شده اید، و مادرتان همچنان در را باز می کند و می گوید: «چرا اینقدر دیر؟ فراموش کردی چطور زود بیدار شوی؟»
اما این فقط مربوط به سنت یا هویت یا حتی ظاهر شدن نیست تا مادربزرگ شما را نفرین نکند. نه، این در مورد حقیقت نهایی بشریت است: هیچ نیرویی در جهان وجود ندارد - نه جاذبه و نه برخورد دهنده بزرگ هادرون - که بتواند بر احساس گناه مادر غلبه کند.
حالا، قبل از اینکه مادرتان را به خاطر چرخه بیپایان احساس گناه و اتوبوسهای طولانی مدت سرزنش کنید، این کار را نکنید. او فقط برای سرگرمی شما را سرگردان نمی کند. او بخشی از یک سیستم بزرگتر است، یک چارچوب فرهنگی، که در آن همه - مادران، باباها، بچه ها، حتی آن عموی عجیب و غریب- نقشی را ایفا می کنند. این مانند یک بازی تخته ای واقعاً پیچیده است که هیچ کس دستورالعمل ها را نمی خواند اما همه هنوز حرکات خود را می دانند.
در نهایت، این فقط انتظارات او نیست - مادر را سرزنش نکنید، زیرا اولاً، او لیاقت این کار را ندارد، و دوم، این توافق ناگفته همه است که سنت را زنده نگه دارند، و سوم، فمینیست ها شما را زنده خواهند خورد.
و مطمئناً خسته کننده است، اما این چیزی است که خانواده و جامعه را از فروپاشی کامل باز می دارد. بنابراین دفعه بعد که در ترافیک گیر کرده اید و به چهره ناامید مادرتان فکر می کنید، به یاد داشته باشید: شما فقط هرج و مرج را تحمل نمی کنید. شما نظم فرهنگی را حفظ می کنید به نوعی
چگونه همه چیز در حال تغییر است، اما به آرامی
اما آیا باید اینگونه باشد؟ مثلاً، آیا این ازدحام سالانه انسانها واقعاً نیاز دارد که شبیه به اجرای زنده ساردینهایی باشد که در یک قوطی حلبی ریخته شدهاند؟ اگر همه چیز را کم کنیم چه می شود... خوب، بدبخت؟
بنابراین، اول، این پیچشی است که هیچ کس در راه است - در طول Chunyun، افراد مسن در چین این چیزی را به نام "سفر معکوس" شروع کردند. به گزارش چاینا دیلی ، این مغز متفکران سالخورده به جای اینکه منتظر بمانند تا فرزندانشان به خانه بیایند، چمدان های خود را بسته و به شهرهای محل کار فرزندانشان می روند.
مثل این است که آنها به طور جمعی تصمیم گرفته اند، "چرا باید در خانه بمانیم و پیراشکی بپزیم در حالی که می توانیم با فوتون شما تصادف کنیم و به جای آن از هوای شهر شکایت کنیم؟"
فوق العاده است، واقعا آنها از هرج و مرج سفرهای روستایی اجتناب می کنند و برای زندگی شهری پر استرس فرزندانشان در ردیف اول صندلی می گیرند. به علاوه، آنها تنقلات خانگی می آورند که اساسا بهترین چیز در جهان است. سفر معکوس: مانند سفرهای معمولی است، اما با یک طرف گناه والدین و یک چمدان پر از توفوی تخمیر شده.
همچنین زیرساخت، زیرا ظاهراً این روزها همه چیز زیرساخت است. راهآهن پرسرعت در مکانهایی مانند چین، ویتنام و کره جنوبی در حال حاضر بهعنوان منعطف نهایی مهندسی مدرن دیده میشود.
و با این حال، در طول سال نو قمری، حتی این شگفتی های تکنولوژیکی درخشان به یک ماشین دلقک کاهش می یابد. راه حل؟ قطارهای بیشتر آهنگ های بیشتر مهندسی هوشمندانه تر که می تواند وضعیت "کل جمعیت کشور را به یکباره" مدیریت کند. دنیایی را تصور کنید که در آن قطارها آنقدر زیاد می آیند که شما حتی نیازی به بررسی برنامه ندارید. شما فقط حاضر شوید، با آرامش سوار شوید، و مجبور نیستید کسی را از فضای شخصی خود خارج کنید. انقلابی.
اما قطار به تنهایی ما را نجات نخواهد داد. اوه نه. ما به ارتقای کل سیستم نیاز داریم - هواپیما، اتوبوس، بزرگراه. آثار. مانند نوعی تیم حمل و نقل به سبک مارول. هدف؟ برای تبدیل این مهاجرت از آزمون سالانه بازی های گرسنگی به چیزی که به جرأت می توانم بگویم لذت بخش باشد. میدانی، جایی که به مقصد میرسی که شبیه یک انسان به نظر میرسی و نه انگار که فقط با یک خرس در چمدان جنگیدهای.
با این حال، حتی اگر فردا یک شبکه جادویی انتقال از راه دور بسازیم، "پدیده تقاضای القایی" را خواهید داشت. این روش فانتزی است که میگویند: «اگر آن را بسازی، میآیند... و همچنان آن را بیش از حد شلوغ میکنند». انسان ها، نه؟
بنابراین شاید ما نیز نیاز به تجدید نظر در زمانی که بخشی از این هرج و مرج است. اگر همه مردم دقیقاً در یک زمان به سفر نرفتند چه؟ مثلا تعطیلات خیره کننده را تصور کنید. مدارس و محل های کار می توانند به نوبت، مانند یک صف مودبانه باشند. شبیه سال نو قمری است، اما پراکنده - هرج و مرج کمتر، دعوای قطار کمتر، و شاید حتی فرصتی برای نشستن. رادیکال
و بعد فناوری وجود دارد. مطمئناً، ما اکنون برنامه های جذابی برای رزرو بلیط و ردیابی تاخیرها داریم، اما آنها بی نقص نیستند. چه میشد اگر الگوریتمها آنقدر خوب میشدند که میتوانستند پیشبینی کنند چه کسی کجا و چه زمانی میرود؟ مثل نوعی برنامه ریز راه آهن روانی. شما دقیقاً میدانید که سوار چه قطاری شوید، و احساس نمیکنید که با چمدان خود تتریس بازی کنید.
اما بیایید یک لحظه اگزیستانسیال را بررسی کنیم: این مهاجرت واقعاً برای چیست؟ آیا این مایل است؟ قطارهای تنگ؟ تنقلات مشکوک؟ نه. این در مورد خانواده است. سنت. اتصال. این در مورد نشستن با عزیزانتان است در حالی که مادرتان نظرات منفعلانه-پرخاشگرانه درباره انتخاب های زندگی شما می دهد.
با این حال، نسلهای جوان این سوال بزرگ را مطرح میکنند: آیا پیوند خانوادگی واقعاً نیاز به سفرهای روحشکنی دارد؟ آیا نمیتوانستیم خودمان را وفق دهیم ؟ دوست دارم نیمه راه را ملاقات کنیم؟ یا یک مقصد تعطیلات جدید انتخاب کنید؟
و برای کسانی که نمی توانند سفر کنند، همیشه فناوری وجود دارد. در طول همهگیری، ما ثابت کردیم که گردهماییهای مجازی کار میکنند. پلتفرم هایی مانند زوم و وی چت مانند قرار دادن سنت در مخلوط کن و نوشیدن آن با نی بود. ایده آل نیست، اما کار را انجام داد.
بنابراین، تصویر بزرگ اینجاست: تغییر مهاجرت سال نو قمری فقط برای آسان کردن آن نیست. این در مورد حفظ قلب خود را دست نخورده در حالی که قطع بدبختی است. قطارهای بهتر، برنامه های هوشمندتر و سنت های جدید می توانند این سیرک سالانه را به چیزی تبدیل کنند که نه تنها قابل تحمل است، بلکه در واقع لذت بخش است. دیوانه، درست است؟ اما ارزش یک ضربه را دارد.
نکته اینجاست: مهم نیست که زندگی با همه ابزارها و برنامه هایش چقدر شیک می شود، یک چیز وجود دارد که فناوری نمی تواند بر آن غلبه کند – کشش گرانشی عجیب و اجتناب ناپذیر خانه. این مانند یک سیاهچاله است اما با ستاره های کمتر و صحبت های کوچک ناهنجار تر.
خیلی ها، به جرأت می توانم بگویم که اکثریت مردم هنوز هم ملاقات های حضوری را در اولویت قرار می دهند. چرا؟ زیرا برخی از کارها را نمی توان از طریق Zoom انجام داد.
مثل شنیدن اینکه مادرتان به شما می گوید وزن خود را زنده و HD افزایش داده اید. یا با پسرعموهایتان کوفته درست کنید در حالی که شایعه می کنید ازدواج کدام اقوام روی سنگ است. یا فقط وارد اتاق خواب دوران کودکی خود شوید تا متوجه شوید که این اتاق به یک انبار برای تجهیزات ورزشی شکسته تبدیل شده است. مشکل مادران و تبدیل اتاقتان به کمد در همان لحظه ای که از خانه بیرون می روید چیست؟
مهم نیست چقدر دنیا مدرن می شود، مردم هنوز احساس می کنند که نیاز به بازگشت به خانه دارند. این مانند نوعی چراغ خانه باستانی است که در DNA ما گیر کرده است. جای تعجب نیست که هر آهنگ ویتنامی برای سال نو قمری همیشه حاوی این کلمه است: Về nhà (به خانه بیا). 6
این چراغی است که شروع به زنگ زدن می کند: برگرد. در ترافیک بنشینید زیاد بخور سال بعد تکرار کنید.
این یک آیین است. یک آیین سرسخت و تزلزل ناپذیر. مهم نیست چقدر سرگردان هستید یا چقدر فکر می کنید که به جلو رفته اید، خانه همیشه راهی پیدا می کند که شما را به داخل برگرداند. به نوعی مانند آهنربایی بسیار چسبنده، اما در مورد اینکه چه زمانی آرام خواهید گرفت، شما را آزار می دهد.
بنابراین موضوع مهاجرت سال نو قمری این است: این یک فاجعه کامل است. گرم است، عرق کرده است، بیش از حد شلوغ است، و با این حال، به نوعی، همچنین به طرز عجیبی زیباست – مانند نقاشی جکسون پولاک که از بلیط قطار و رویاهای خرد شده ساخته شده است. این ترکیبی عجیب از سنت باستانی، هرج و مرج مدرن، و عزم محض انسان برای رنج بردن از همه آن است.
هر سال میلیاردها نفر با کمال میل برای این جنون ثبت نام می کنند. آنها افزایش قیمت، خستگی و نوعی ناراحتی جسمی را تحمل میکنند که واقعاً باعث میشود شما بپرسید چرا صندلیهای اتوبوسها اینقدر کوچک هستند. و چرا؟ فقط برای رسیدن به خانه این قابل توجه است، با توجه به اینکه اکثر مردم حتی نمی خواهند نیمی از زمان را به آشپزخانه بروند.
در مورد آن فکر کنید: شلوغ ترین ایستگاه های قطار در جهان، و ما فقط خودمان را در آنها پرتاب می کنیم، مثل اینکه در حال تست دادن برای یک برنامه بقای دیستوپیایی هستیم. و به نوعی، تمام آن فشار دادن و عرق کردن و ساعت ها ایستادن باعث می شود که بالاخره رسیدن به خانه احساس برنده شدن یک مدال المپیک را داشته باشد - به جز به جای طلا، پاداش شما این است که مادرتان بپرسد چرا بیشتر زنگ نزدید.
اگر بیگانگان تماشا می کردند، گیج می شدند. آنها می گویند: "چرا این گونه خود را در قوطی های حلبی روی چرخ می ریزد تا بزرگانشان فریاد بزنند؟" و صادقانه، آنها یک نکته دارند. این مانند یکی از مهاجرت های بزرگ طبیعت است اما بدون ظرافت غازهایی که در شکل گیری پرواز می کنند. در عوض، این انسانها هستند که در واگن قطاری که بیش از حد گرم شده است، یکدیگر را برای فضا آرنج میکشند.
بنابراین، سوال واقعی اینجاست: سفر تات شما چگونه شکل میگیرد؟ آیا این یک سواری بادی بود یا بیشتر شبیه یک تلاش قهرمانانه شامل تاخیر، میان وعده های گران قیمت، و شاید دعوا بر سر آخرین صندلی؟ داستانهای خود را در نظرات بنویسید—بیایید چند داستان جنگی از خط مقدم آشوب چونیون را به اشتراک بگذاریم. وقتی این فیلم را داریم چه کسی به یک فیلم پرفروش نیاز دارد؟
برای پاورقی های دقیق تر و تعامل مستقیم با نویسنده، پست اصلی "میلیاردها نفر برای سال جدید به خانه سفر می کنند، به امید اینکه از آنها بپرسند چرا مجرد هستند" را بخوانید.