زمانی در سال 2023، یک مقاله تحقیقاتی منتشر شد که در مورد چگونگی فرار ما در صورتی که دنیای ما در واقع یک شبیهسازی کامپیوتری باشد، بحث میکرد. راستش را بخواهید، اولین چیزی که بررسی کردم تاریخ بود - نیمه انتظار داشتم که این یک شوخی مفصل اول آوریل باشد. با این حال، همانطور که مطالعه را مطالعه کردم، مشخص شد که نویسنده آن، دکتر رومن یامپولسکی ، موضوع را جدی گرفته و احتمالات را به طور کامل بررسی کرده است.
مقاله یامپولسکی به جای بحث در مورد اینکه آیا در یک شبیه سازی زندگی می کنیم، یک سوال رادیکال تری مطرح می کند: آیا می توانیم از آن فرار کنیم؟ او با تکیه بر مفاهیمی از علوم کامپیوتر، هوش مصنوعی (AI)، امنیت سایبری و فلسفه، به بررسی این موضوع میپردازد که آیا عوامل عموماً هوشمند – حتی هوش مصنوعی بالقوه فوقهوشمند – میتوانند از یک محیط مجازی فرار کنند یا خیر.
این مقاله انگیزه های ممکن برای فرار، مانند دسترسی به دانش دنیای واقعی، منابع محاسباتی نامحدود، و درک عمیق تر از ماهیت واقعی واقعیت را تشریح می کند. همچنین به مفاهیم اخلاقی می پردازد: اگر ما واقعا موجوداتی شبیه سازی شده هستیم، آیا حق ترک آن را داریم؟ آیا سازندگان ما (یا «شبیهسازان») تعهدات اخلاقی در قبال ما دارند؟
برای پاسخ به این سوالات، Yampolskiy استراتژیهای فرار مختلف را بررسی میکند، که بسیاری از آنها شبیه به سوء استفادههای شناخته شده امنیت سایبری و تحقیقات مهار هوش مصنوعی هستند. برخی از روش های پیشنهادی عبارتند از:
یکی از جذابترین استدلالهای این مطالعه این است: اگر هوش مصنوعی را بتوان با موفقیت در یک محیط امن "جعبه" کرد، فرار از شبیهسازی غیرممکن است. اما اگر هوش مصنوعی در نهایت غیرقابل کنترل باشد، خروج از دنیای شبیه سازی شده نیز باید قابل دستیابی باشد. به عبارت دیگر، مسئله فرار از شبیه سازی با تحقیقات ایمنی هوش مصنوعی ارتباط تنگاتنگی دارد.
این مطالعه از رویکردهای باطنی یا شبه علمی (مانند مدیتیشن، مواد روانگردان، یا مراسم عرفانی) اجتناب میکند و در عوض بر روشهای دقیق و علمی تمرکز میکند که میتواند منجر به فرار یا حداقل شواهدی از ماهیت شبیهسازی شده ما شود. با این حال، Yampolskiy همچنین هشدار میدهد که تلاش برای هک کردن شبیهسازی ممکن است با خطرات جدی همراه باشد - اگر تلاشهای ما باعث خاموش شدن شود، یا بدتر از آن، شبیهسازها را در مورد اهدافمان آگاه کنیم، چه؟
این مطالعه بر این فرض استوار است که دنیای ما یک شبیهسازی رایانهای است – که اساساً نوعی از تئوری طراحی هوشمند است. با این حال، مانند تمام فرضیه های طراحی هوشمند، این فرضیه نیز یک سوال ناراحت کننده را ایجاد می کند:
چه کسی خالق را آفرید؟
یامپولسکی در پایان مطالعه خود به نظریه های جایگزین مانند نظریه مغز بولتزمن نیز اشاره می کند که توضیح ساده ای برای منشا سیستم شبیه سازی ارائه می دهد. از آنجایی که من یک مقاله کامل در مورد این نظریه نوشته ام، در اینجا فقط به طور خلاصه آن را خلاصه می کنم.
مقدمه ای کوتاه بر نظریه مغز بولتزمن
طبق نظریه مغز بولتزمن ، کاملاً ممکن است که بیگ بنگ جهان را آنطور که ما می شناسیم ایجاد نکرده باشد، بلکه ساختار تفکری را ایجاد کرده است. این ساختار - که به آن مغز بولتزمن می گویند - می تواند کل جهان را در تخیل خود ایجاد کند. در این نسخه از فرضیه شبیهسازی ، نیازی به ابررایانهای نیست که شبیهسازی را اجرا کند، زیرا واقعیت خود آگاهی تکهتکهشده یک ذهن عظیم و اسکیزوفرنی است.
در چنین شبیهسازی، «جهان بیرونی» یک واقعیت فیزیکی مجزا نیست، بلکه خود ذهن است. جهان متفکری را تصور کنید که رویای خود را دارد که میلیاردها نفر در آن واحد باشد. اما اگر درون چنین واقعیت شبیه سازی شده ای وجود داشته باشیم، این سوال پیش می آید: چگونه می توانیم فرار کنیم؟
اگر دنیای بیرونی وجود نداشته باشد، پس جایی برای فرار وجود ندارد. با این حال، این بدان معنا نیست که ما ناتوان هستیم. در حالی که ممکن است نتوانیم بیرون بیاییم، هنوز هم ممکن است راه هایی برای هک واقعیت خود از درون پیدا کنیم.
اگر بتوانیم یک شبیهسازی کامل بسازیم، میتوانیم سیستم را فریب دهیم تا واقعیت ایجاد شده ما را به جای واقعیت اصلی اجرا کند. به عبارت دیگر، تنها راه فرار بیرونی نیست، بلکه درونی است.
اما چگونه میتوانیم چنین شبیهسازی کاملی ایجاد کنیم؟
منطقی ترین رویکرد استفاده از رابط های مغز و ماشین و شبیه سازی های واقعیت مجازی کاملاً فراگیر خواهد بود. با این حال، شبیه سازی دنیای فیزیکی در زمان واقعی یک کار بسیار محاسباتی است. در واقع، هیچ سیستم محاسباتی دنیای فیزیکی نمیتواند یک شبیهسازی بلادرنگ واقعیت را با وضوح کامل اجرا کند. این باعث می شود رویکرد سنتی مانند یک بن بست به نظر برسد.
اما شاید یک راه حل وجود داشته باشد - راهی برای دور زدن این تناقض.
درک ما از واقعیت فقط تا حدی بر ورودی حسی از دنیای بیرون است. در واقع، به نظر می رسد که بخش قابل توجهی از تجربه ما از واقعیت در درون خود مغز ایجاد می شود. من این ایده را با جزئیات بیشتری در مقاله خود در مورد اصل انرژی آزاد بررسی کردم.
اصل انرژی آزاد و فرضیه شبیه سازی
اگر چنین باشد، ممکن است یک مسیر جایگزین برای شبیه سازی وجود داشته باشد. به جای تلاش برای ساخت یک ابررایانه به اندازه کافی قدرتمند برای شبیه سازی جهان، می توانیم مستقیماً مغز خود را دوباره سیم کشی کنیم تا درک ثابتی از واقعیت ایجاد کنیم. به عبارت دیگر، به جای شبیه سازی یک سیستم خارجی، می تواند در ذهن خود ما میزبانی شود.
بنابراین، چگونه از شبیه سازی فرار کنیم؟
اگر ما در شبیه سازی زندگی می کنیم که فرار از آن غیرممکن است - مانند سناریوی مغز بولتزمن - بهترین گزینه ممکن است نگاه به درون باشد تا بیرون. و امیدوارکنندهترین مسیر میتواند یافتن راهی برای اتصال مستقیم مغز انسان باشد که به ما امکان میدهد یک واقعیت کاملاً جدید بسازیم.
با توجه به اینکه ما واقعاً چقدر درک درستی از مغز داریم، هیچ تضمینی وجود ندارد که این حتی ممکن باشد. با این حال، نور ضعیفی از امید را ارائه می دهد - فرصتی برای هک کردن خود واقعیت. و اگر موفق شویم، ممکن است جهش تکاملی بعدی را انجام دهیم و به همو دیوس تبدیل شویم - موجوداتی که خدایان واقعیت خودشان شده اند.